یک قانون ساده موفقیت بیل گیتس

بیل گیتس بنیان گذار موفق ابر کمپانی مایکروسافت و دومین مرد ثروتمند جهان است. او در سال 1975 به همراه پل آلن، شرکت مایکروسافت را تاسیس نمود و به مدت 25 سال مدیر عامل این شرکت بود. او در این سال سمت مدیر عاملی را به استیو بالمر واگذار نمود و در سمت رئیس هیات مدیره تا سال 2014 به فعالیت خود ادامه داد. او پس از این سال از این سمت هم کناره گیری نمود و اکنون سهام دار اصلی شرکت است و به فعالیت های خیر خواهانه مشغول است. تکنولوژی روز جهان تا ابد مدیون او و کمپانی موفق او خواهد بود. او در سال 2019 با 106 میلیارد دلار ثروت پس از جف بزوس به عنوان دومین شخص ثروتمند جهان معرفی گردیده است. در ادامه ” مقاله یک قانون ساده موفقیت بیل گیتس “ با ما همراه باشید.

بیل گیتس بنیان گذار ابر کمپانی حوزه تکنولوژی طی بازدیدی که از دبیرستانی که در آن تحصیل نموده بود و همین طور به مناسبت 100 سالگی این دبیرستان، از یک راه ساده که او را به موفقیت رسانده بود پرده برداشت. او در این بازدید، سخنانی درباره محول کردن کارها به دیگران و تاثیر آن در موفقیت کسب و کار ها ایراد نمود.

او خطاب به دانش آموزانی که در مدرسه حضور داشتند با اشاره به اینکه برای رسیدن به موفقیت فردی به چه ذهنیتی نیاز است و اینکه باید برای یادگیری اشتیاقی سیری ناپذیر داشت، حس شگفتی را پرورش داد و کنجکاوی را تا می توان بالا برد، گفت:

برای شخصی که علاقمند به یادگیری بوده و همین طور شخصی کنجکاو نیز هست، این دوره زمانه بهترین موقعیت است زیرا این افراد می توانند با مطالعه کتاب، گوش دادن به پادکست ها و استفاده از سخنرانی های آنلاین، دانش خود را تقویت کنند. (یک قانون ساده موفقیت بیل گیتس)

یکی از مهم ترین توصیه های بیل گیتس به کارآفرینانی که حجم عطیمی از کارها را روبروی خود می بینند، این است که سعی کنید تا می توانید بخشی از کارها را به دیگران واگذار کنید.

در سال های اولیه که گیتس، مایکروسافت را تاسیس نمود، کار برنامه نویسی را که از 13 سالگی علاقه داشت انجام دهد، انجام می داد. در آن زمان او بیش تر کارهای برنامه نویسی را خودش شخصا انجام می داد و کدهای دیگران را نیز ویرایش می کرد. او از همان زمان به خوبی می دانست هرچه زمان بگذرد، مایکروسافت رشد کند و کارها بیش تر شود، خودش وقت نخواهد داشت تا همه کارهای سنگین و وقت گیر برنامه نویسی را انجام دهد. بنابراین تصمیم گرفت تا به کارمندانش اعتماد نموده و بخشی از کار را به آن ها محول کند تا از تخصص آن ها نیز استفاده کند.

گیتس تخصص بالایی در مدیریت کارمندان نداشت و تصمیم گرفت تا استیو بالمر را به مایکروسافت بیاورد. کسی که به قول خودش عاشق مدیریت و کارمندان بود. بالمر از سال 2000 تا 2014 سمت مدیر عاملی را بر عهده داشت و 2014 جای خود را به ساتیا نادلا داد.

بیل گیتس معتقد است تنها با محول کردن کارها با دیگران نمی توان به موفقیت رسید، زیرا اگر کارمند خوبی نداشته باشیم، موفق نمی شویم. او معتقد است داشتن کارمندان خوب یکی از مهم ترین عوامل محول نمودن موفقیت آمیز امور به دیگران است. او می گوید برای اینکه یک مدیر بتواند کارها را به کارمندانش محول کند، نیاز به اعتماد دو طرفه است.

فواید محول نمودن کارها به دیگران توسط مدیر

محول نمودن امور به دیگر کارمندان سازمان، نه تنها مدیر را انسانی ارزشمند جلوه می دهد بلکه باعث می شود کارمندان او را یک راهنما دانسته و به او اعتماد کامل داشته باشند. البته برا محول کردن کارها به کارمندان دیگر و همچنین گرفتن نتیجه مناسب، مستلزم صبر و بردباری بسیار است اما زمانی که کار به صورت موفقیت آمیز انجام گردد باعث می شود تا کارمندان احساس قدرت و مفید بودن نموده و خود را در موفقیت شرکت تاثیرگذار بدانند.

البته محول کردن کارها به دیگر کارمندان برای شرکت های کوچک و مدیران سلطه جو مناسب نیست. زیرا این گونه مدیران کارها را با دقت بسیار زیاد چک می کنند، در همه جا سرک می کشند و علاقمند هستند در تمام امور حرف آخر را خودشان بزنند.

در شرایط استرس زای بالا، دیگر فرصتی برای نظر دادن و یا صحبت کردن همکار سالم تر باقی نمی ماند. در چنین شرایطی کارمندان مجبورند تا از رئیس اطاعت کنند که این موضوع باعث از بین رفتن روحیه آن ها شده و در نهایت روی عملکرد خودشان و شرکت اثر منفی می گذارد.

www.ayabs.com

12 راز موفقیت استیو جابز

امروزه کمتر کسی است که با نام جاودان خالق اپل یعنی استیو جابز آشنایی نداشته باشد یا زندگی نامه او را نخوانده باشد. اما شمار کسانی که با جزییات زندگی وی آشنایی دارند و راز موفقیت او را می دانند بسیار معدود است. زندگی استیو جابز فقید برای کسانی که می خواهند در مسیر موفقیت گام بردارند سراسر درس است که نباید از آن غافل شد. در ادامه مطلب ” 12 راز موفقیت استیو جابز ” با ما همراه باشید.

گای کاوازاکی که هم اکنون 65 سال سن دارد و از سرمایه گزاران بخش تکنولوژی در سیلیکون ولی است، در سال های اولیه شکل گیری اپل به مدت 4 سال برای موفقیت این شرکت گام های مهمی برداشته است، پس از درگذشت استیو جابز بزرگ فهرستی از رازهای مهمی که حین همکاری با استیو جابز آموخته است را منتشر نموده است که در ادامه به آن ها اشاره خواهیم نمود:

  • بسیاری از مشاوران، تحلیل گران، روزنامه نگاران، بانکداران و راهبران خودشان هم گاهی اوقات نمی دانند راه حل چیست، بنابراین فقط می توانند به شما به صورت کلیشه ای مشاوره بدهند. آن ها مشکل محصول شما را به شما می گویند، اما نمی توانند محصول بهتری برای شما بسازند. اینجور اشخاص می توانند به تو بگویند از چه طریقی محصول خود را بفروشی، اما خودشان نمی توانند آن را بفروشند.
  • نقطه تمرکز شرکت اپل در واقع نیم کره چپ مغز استیو بود که با نیم کره راست او صحبت می کرد. اگر از مشتریان سوال کنیم که دقیقا چه می خواهند، آن ها پاسخ خواهند داد : ” ارزان ترین، بهترین و سریع ترین ” . مشتریان فقط می توانند آرزوهای خود را در قالب کلماتی ارائه کنند که هنوز در حال بیان آن ها هستند. در دوره ای که کامپیوتر های مکینتاش تولید می شدند، همه می گفتند می خواهند کامپیوتری با ارزان ترین، سریع ترین و بهترین سیستم عامل داس داشته باشند. بهترین چیز برای یک شروع، تولید محصولی است که مشتریان می خواهند. این دقیقا عامل موفقیت استیو جابز و استیو وزنیاک در اپل است. (12 راز موفقیت استیو جابز)
  • زمانی که به دنبال تغییرات بزرگ هستیم، باید جهشی فراتر از تغییرات یکنواخت داشته باشیم. به طور مثال برترین تولید کنندگان پرینترهای چرخشی، در ابتدا ویژگی هایی ارائه دادند که با ویژگی های پرینتر های گذشته متفاوت بودند. اپل همیشه در حال جهش و حرکت رو به جلو بوده و هست. به شرکت هایی فکر کنید که یخ جمع می کردند و آن هایی که یخچال را ساختند. تفاوت اپل با دیگران در همین موضوع است.
  • من همیشه با این ترس به کارم ادامه می دادم که روزی استیو بیاید و به من بگوید که از کارم راضی نیست یا کارم برایش هیچ ارزشی ندارد. این ترس به چالشی برای من تبدیل شده بود اما در واقع این چالش اصلی نبود و چالش اصلی رقابت با غول هایی مانند آل بی ام و مایکروسافت بود. اگر اپل امروز به این نقطه رسیده است، من و همکارانم کار خود را به نحو احسن انجام داده ایم و برای چالش های بزرگ پیش رو حداکثر توان خود را مصرف نموده ایم.
  • استیو جابز با طراحی های عجیبی که در سر داشت، افراد مختلف را دیوانه می نمود. به طور مثال او می گفت قاب های سیاه به اندازه کافی سیاه نیستند. انسان های فنا پذیر عادی فکر می کنند. سیاه سیاه است و خاکستری خاکستری. اما استیو شخصی کمال گرا بود. او طراحی را در دل داشت.
  • اگر نگاهی به فونت اسلایدهای استیو بیندازیم متوجه می شویم که فونت اسلاید های او از نوعی است که گرافیک بزرگ دارند. حال اگر به اسلاید های دیگران نگاه کنید، متوجه تفاوت سایز آن ها با استیو می شوید. آن ها از فونت با سایز 8 استفادده می کنند و استیو از 70 استفاده می نمود. بسیاری از مردم جهان معتقدند، استیو بزرگ ترین معرفی کننده محصولات جدید در جهان بود.
  • زمانی که شرکت اپل اولین آیفون را عرضه نمود، هیچ برنامه جانبی برای آن وجود نداشت. فروشگاه برنامه های جانبی برای آیفون ها را استیو جابز برای اولین بار اختراع نمود. شعار اپل سال هاست این است: برای هر چیزی بک برنامه جانبی وجود دارد.
  • اگر فکر می کنید همه چیز به قیمت بستگی دارد و تنها می توان در قیمت با دیگران رقابت کرد، سخت در اشتباه هستید. قیمت همه ی آن چیزی نیست که شما باید بر روی آن حساب باز کنید. آن چه که شما باید روی آن حساب باز کنید، ارزش است. آنچه که باید به آن فکر کنید تا بتوانید لذت استفاده از بهترین دستگاه را به مشتری هدیه کنید، ارزش است. بلا شک می توانیم بگوییم 90 درصد خریداران اپل در هنگام خرید به قیمت این محصولات توجه نمی کنند.
  • استیو جابز کسی بود که قادر بود 2 بار در سال به صورت هر بار جذاب تر به همه آیفون، آیپاد، آیپد و مک بوک معرفی کند. بسیاری از مدیران نمی توانند تکی محصولات خود را معرفی کنند و از معاونان و سایر مدیران ارشد خود می خواهند که به روی صحنه آمده و محصول را معرفی کند. شاید بگویید خوب چرا؟ زیرا می خواهند نشان دهند در پس این محصول، مجموعه ای قدرتمند قرار گرفته است یا شاید هم به دلیل اینکه اطلاعات کافی درباره محصول ندارند و می خواهند کسی محصول را بیشتر معرفی کند که اطلاعات کامل تری دارد. این موضوع دقیقا وجه تمایز استیو جابز با دیگر مدیران اجرایی می باشد. (12 راز موفقیت استیو جابز)
  • شاید همیشه محصول خیلی هم مطلوب نباشد، اما به حدی چشم گیر باشد که بتواند در دنیا گسترده شود. در این باره استیو همیشه یک هدف داشت و آن هم این بود که باید بر روی بازارهای موجود سلطه داشت و به دنبال بازاهای جدید گشت.
  • مربعی را تصور کنید که خود به چهار مربع کوچک تر تقسیم شده است. محور عمودی نشان دهنده این موضوع است که محصول شما با محصول رقیب چقدر تفاوت دارد. محور افقی هم نشان دهنده ی ارزش محصول شما می باشد. در قسمت راست پایین، ارزش هست اما تک نیست و به قیمتی رقابتی نیاز دارد. در قسمت چپ بالا تک هست اما ارزش وجود ندارد. بنابراین شما در بازاری هستید که رقیب وجود ندارد و در این بازار اولین هستید. در قسمت چپ پایین، تک نیست، ارزش هم نیست. بنابراین رسما شما یک ابله هستید. در قسمت راست بالا، تک هست و ارزش هم هست. در اینجاست که شما می توانید هم تاریخ سازی کنید و هم پول بدست آورید. برای مثال آیپاد تک بود و ارزش هم داشت، چرا که تنها روش قانونی بارگذاری موسیقی بود و در عین حال ارزان هم بود. بنابراین از سوی بزرگ ترین شرکت های موسیقی آمریکا حمایت شد.
  • در زمانی که به دنبال جهشی رو به جلو هستی، به دنبال راه فراری از دست کارشناسان هستی، به دنبال چالش های بزرگی، در طراحی وسواس داری و همه توجه خود را بر روی ارزش محصول خود معطوف کرده ای، باید مردم را متقاعد کنی که ارزش کاری را که در حال انجام آن هستی، باور کنند. مردم برای دیدن مکینتاش آن را از ته دل باور کردند و به همین علت بود که مکینتاش به واقعیت بدل شد. این اتفاق عینا برای محصولاتی همچون، آیفون، آیپاد و آیپد هم رخ داد. نقطه آغازین برای تغییر دنیا، تغییر ایده هاست. این درس بزرگی بود که من از استیو جابز بزرگ آموختم.

www.ayabs.com

زندگی نامه بیژن پاکزاد

در مقاله امروز با بیژن پاکزاد، خبره ترین فروشنده ایرانی آشنا می شویم...

بیژن پاکزاد، متولد 15 فروردین 1319 در تهران بود. وی یکی از سرشناس ترین و شناخته شده ترین کارآفرینان ایرانی آمریکایی در زمینه مد بود. او در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمد، اما انسانی مصرف کننده نبود و هیچ گاه به دنبال خرج کردن ثروت پدری نبود. او دوران مدرسه و کودکی خود را در سوییس و در کالج le rosey گذراند، جایی که ثروتمندان، فرزندان خود را برای تحصیل به آنجا می فرستادند. در آن دوران، بیژن با بسیاری از شاهزادگان آسیایی، اروپایی و غربی آشنا شد که بعدها بسیاری از مشتریان پر و پا قرص او را همین افراد تشکیل دادند. او به دلیل علاقه ای که به رشته شیمی داشت، وارد دانشکده مهندسی شیمی شد و در این رشته فارغ التحصیل شد.

علاقه وی به صنعت مد موجب گردید تا وی به تحصیل در رشته طراحی لباس مشغول گشته و از دانشگاه میلز سنت گال در رشته طراحی لباس فارغ التحصیل شود. او به واسطه ی تحصیل در این رشته با جنبش ها و سبک های طراحی لباس و محصولات لاکچری در قرن 19 و 20 میلادی آشنا شد و برای آشنایی بیشتر با ترندهای مد جهان راهی پاریس، میلان و لندن شد. در همین رفت و آمد ها، او ترغیب به راه اندازی یک گالری برای فروش محصلات گران قیمت شد و در همین زمان ها او به فکر افتاد تا برای فروش بهتر، اصول بازاریابی را بیاموزد. او در گام سوم تحصیلات آکادمیک خود، در رشته مارکتینگ به تحصیل پرداخت. تحصیل او در این 3 رشته، نشان از عشق و علاقه او در فراگیری علوم و فنون مختلف داشت.

بیژن در 30 سالگی و در سال 1352 شمسی به آمریکا مهاجرت نمود. نام تجاری او ” بیژن ” بود که سالیان سال در زمینه طراحی و تولید لباس های مردانه، عطر و ادکلن فعالیت داشت. وی بوتیک معروف خود را در سال 1976 میلادی در بلوار رودئو درایو محله ی اعیان نشین بورلی هیلز لس آنجلس افتتاح نمود. بوتیک بیژن یکی از معروف ترین بوتیک های موجود آمریکاست که بازدید از آن فقط با وقت قبلی امکان پذیر است. لوکس ترین و لاکچری ترین بوتیک جهان نیز در اختیار گروه بیژن قرار دارد که در نیویورک واقع شده است.

بیژن علاوه بر داشتن برند لوکس و بوتیک منحصر به فردش، به خاطر داشتن خودروهای لوکس نظیر مرسدس بنز اس ال آر مک لارن، فراری اف 430 زرد رنگ، بنتلی آزور زرد رنگ با تزیینات داخلی مشکی، رولز رویز فانتوم زرد رنگ و بوگاتی ویرون معروف و دوست داشتنی که همیشه در کنار بوتیک بیژن در بلوار رودئو درایو پارک است، معروف است. مجله vanity fair در سال 1979 نام بیژن را در فهرست خوش تیپ ترین مردان جهان قرار داد.

محصولاتی که بیژن با طراحی منحصر به فرد، خلاقیت فوق العاده و نوآوری مثال زدنی طراحی و در اختیار جامعه لوکس و مشکل پسند غرب قرار داد، بی نظیر بود. بیژن یک طراح و استایلیت منحصر به فرد بود که محبوب بسیاری از بزرگان سیاست و سلبریتی های سرشناس دنیای هنر بود. روسای جمهور آمریکا، روسای دولت اروپایی، شاهزادگان سعودی و بسیاری از هنرپیشگان و خوانندگان معروف، از مشتریان پر و پا قرص بیژن بوده و هستند.

بسیاری از بزرگان، برای اینکه از بیژن خرید نموده و بیژن استایلیست آن ها باشد حاضر هستند، وقت گرفته و کیلومتر ها مسیر را طی می کنند تا لباس های بیژن را امتحان کنند و به راحتی صدها هزار دلار برای آن پرداخت کنند. از مشتریان سرشناس او می توان به رونالد ریگان، جورج دبلیو بوش، اوباما، کلینتون، آرنولد، پوتین، تونی بلر، تام کروز و بسیاری دیگر از سلبریتی های سر شناس هالیوود اشاره نمود.

متاسفانه، بیژن پاکزاد در 26 فروردین 1390 هنگامی که در بوتیک خود در بورلی هیلز مشغول کار بود، دچار سکته مغزی شد و در گذشت. مراسم باشکوه بزرگ داشت بیژن دو هفته پس از فوتش در دانشگاه کالیفرنیا شهر لس آنجلس برگزار شد که در آن 700 مهمان اختصاصی از جمله هنرمندان ایرانی ساکن آمریکا و 1200 نفر از افراد عادی در آن شرکت نمودند. جورج هربرت واکر بوش، رئیس جمهور اسبق ایالات متحده، پیامی به مناسبت فوت بیژن ارسال نمود که توسط نیکلاس پاکزاد، پسر بیژن در مراسم قرائت شد. بیژن سه پسر به نام های دنیلا، نیکولاس و الکساندرا دارد که کسب و کار پدر را ادامه می دهند.

www.ayabs.com

روانشناسی رنگ ها در بازاریابی

شاید در رابطه با روانشناسی رنگ ها در بازاریابی مطالبی را شنیده باشید؛ اما سوال مهم اینجاست که واقعا رعایت این نکات تا چه میزان می تواند در برندینگ و در ذهن مخاطب تاثیر گذار باشد؟

همانطور که از عنوان آن مشخص است؛ مبحث، مبحث روانشناسی و روانشناختی است. رنگ ها تاثیر بیش از اندازه ای در تحریک شور و هیجانات ما دارند و یا بالعکس ممکن است ما را دلسرد کنند و واکنش منفی ما را به همراه داشته باشند.

یکپارچگی سازمانی باید در تمام المان های کسب و کار رعایت شود تا مشتری احساس کند با مجموعه ای تمام حرفه ای روبروست. یکپارچگی سازمانی عبارتند از: تبلیغات محیطی، تبلیغات دیجیتال، شعارهایی که در آن تبلیغات استفاده می شود، برخورد با مشتریان، المان های بصری مانند طراحی لوگو و …، انتخاب نام برای برند

روانشناسی رنگ ها در بازاریابی(که در یک پست جداگانه مبانی انتخاب نام برای یک برند را شرح خواهیم داد) و سایر موارد که به هویت سازمانی شما باز می گردد و نشان از یکپارچگی شما دارد؛

به این ترتیب زمانی که شما حضور ندارید و نمی توانید به صورت فیزیکی با مشتریان صحبت کنید، مثلا در وبسایت شما، مشتریان شما این یکپارچگى را لمس خواهند کرد. تک تک المان های بصری، معرّف برند شما هستند که رنگ ها، یکی از این المان ها هستند.

رنگ ها در بسته بندی محصولات نیز نقش مهم و تأثیرگذاری دارند و بر انتخاب های ما به طور غیر مستقیم اثر می گذارند. شاید برای شما اتفاق افتاده که یک محصول را صرفا به خاطر بسته بندی جذاب آن خریداری کرده باشید. فارغ از اینکه از خرید آن محصول راضی و یا ناراضی باشید.

در پست های آتی به تفصیل و جداگانه، تک تک رنگ ها را مورد بررسی قرار خواهیم داد. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

روانشانسی رنگ آبی در بازاریابی

آبی رنگ اعتماد، اطمینان، صداقت، مسئولیت پذیری و آرامش است. مطمئن ترین رنگ براى استفاده در هر کسب و کار است و اگر زمانی مردد بودید و نمی دانستید که چه رنگی را استفاده کنید، حتماً آبی را انتخاب کنید. آبی حس اعتماد به نفس و همچنین مسئولیت پذیری را نشان می دهد. آبی رنگ آرامش است و تنش ها و ترس ها را کاهش می دهد. ضربان قلب را آهسته و اشتها را کم می کند. بنابراین اگر در صنعت رستوران داری فعالیت می کنید هرگز از رنگ آبی استفاده نکنید.

همچنین آبی نشان از قدرت یکپارچگی و وحدت دارد. همانگونه که اشاره کردیم آبی باعث افزایش میزان اعتماد و کاهش ترس می شود. بنابراین اگر در مؤسسات مالی و بانکی فعالیت دارید و می خواهید از مردم پول دریافت کنید و یا در صنعت ایرلاین فعالیت می کنید که آدم ها ممکن است از پرواز هراس داشته باشند یا به هر دلیلی این ترس در آن ها وجود داشته باشد که به شما اعتماد نکنند، باید درصد زیادی از ترس های آن ها را کاهش داده و اعتماد آنها را جلب کنید. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

اجازه دهید مثال جالبی را بررسی کنیم:

همانطور که گفته شد، آبی رنگ آرامش است. لذا برای تمرکز بیشتر ورزشکاران، خصوصا در رشته وزنه برداری از رنگ آبی در سر تا سر سالن استفاده می شود. از المپیک ۲۰۰۰ که حسین رضازاده و حسین توکلی قهرمان شدند، ۲۰۰۴ آتن که مجدداً حسین رضازاده قهرمان شد، ۲۰۰۸ پکن و ۲۰۱۲ لندن که بهداد سلیمی قهرمان المپیک شد تمام سالن های وزنه برداری آبی بودند. اما در سال ۲۰۱۶ و المپیک ریو حتما بخاطر دارید که چگونه تمرکز بهداد سلیمی را بر هم زدند! اینبار رنگ کل سالن سبز بود. ممکن است این سوال را بپرسید که مگر این تغییر رنگ چقدر تاثیر داشته؟

یا بگویید شرایط برای تمام ورزشکاران یکسان بوده است. بله. یکسان بوده است. اما ورزشکاران کشور میزبان یا کشورهای دیگر از چهار سال قبل با خبر بودند که قرار است در سالنی با چنین شرایطی مسابقه دهند. اما ورزشکار ما و برخی از ورزشکاران دیگر، خیر! از این موضوع با خبر نبودند.

همین المان های کوچک و ساده می تواند تمرکز مخاطب(مخاطبان) را بر هم بزند.

همانطور که گفتیم آبی رنگ اعتماد نیز هست. اکثر سیاستمداران دنیا در بیشتر سخنرانی ها و کنفرانس های خبری از بکگراند آبی استفاده می کنند. برای اینکه از تنش ها کاسته و حرف خود را باورپذیر تر جلوه دهند.

برای طراحی وبسایت سازمان تان حتماً این رنگ را در نظر بگیرید. خاصه اینکه اگر درگاه پرداخت دارید و محصول یا خدماتی را به فروش می رسانید. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای آبی:

‏Allianz

‏AMERICAN EXPRESS

‏Lufthansa

‏VOLVO

روانشانسی رنگ قرمز در بازاریابی

اگر قصد دارید که تمرکز مخاطب تان را بدزدید و متوجه خود کنید، حتما از رنگ قرمز استفاده کنید. قرمز اولین جایی است که چشم به دنبال آن می رود.

قرمز رنگ انرژی است و با هیجان و جابجایی تداعی می شود. از این رنگ برای اتاق نوزادان استفاده نکنید. استفاده نابجا و بیش از حد این رنگ باعث تنش می شود.

قرمز رنگ افراد خاص است و افرادی که قرمز می پوشند یا ماشین قرمز سوار می شوند یا تلفن همراه قرمز رنگ استفاده می کنند قصد دارند خود را متمایز از بقیه نشان دهند.

مخاطبان ماشین فراری قرمز و تلفن های قرمز رنگ اپل را به خاطر بیاورید. این افراد همیشه کسانى هستند که تمایل دارند متمایز از بقیه به نظر بیایند و جلوی چشم باشند.

قرمز رنگ عشق، شور، هیجان و زندگی است. اکثر عروس های چینی لباس عروس شان قرمز رنگ است. به این خاطر که آن ها رنگ قرمز را کاملاً رنگ زندگی می نامند(پرچم کشورشان نیز گواهی مستدل و مستحکم بر این صحبت است)

قرمز، رنگ اشتها نیز هست و رستوران ها و برندهای فست فود کاملاً این نکته را رعایت می کنند. هم در طراحی فضاى رستوران و هم در طراحی لوگو. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای قرمز:

‏CocaCola

‏McDonald’s

‏KFC

‏PizzaHut

‏VIRGIN

روانشانسی رنگ زرد در بازاریابی

رنگ زرد رنگ خوشحالی، سرگرمی، شادی و بازیگوشی است. استفاده مناسب و به اندازه آن همان قدر که می تواند خوشحالی و شادی را القا کند، استفاده ی بیش از حد آن می تواند باعث عصبانیت، نگرانی و اضطراب شود؛ خاصه در افرادی که قبلاً سابقه استرس را داشته اند. در استفاده از این رنگ، نهایت دقت را داشته باشید.

همانگونه که ذکر شد، زرد، رنگی است که با سرگرمی و شادی و بازی همراه است. اگر بخاطر داشته باشید اولینPlayStationیا همانPS1با المان های زرد رنگ در تلویزیون شما نمایان می شد. یا در طراحی یکی از بزرگترین کمپانی های فیلم سازی دنیا که یک شیر و لوگوی زرد رنگ، معرف آن است:

‏Metro Goldwyn Mayer

در استفاده از رنگ زرد با دقت گام بردارید و کمی خسیس باشید چون استفاده ی زیاد از حد آن تنش و عصبانیت را به همراه دارد؛ به طوری که روانشناسان معتقدند اگر می خواهید یک محل عبور ایجاد کنید(مثلا در یک خیابان) که افراد توقف نداشته باشند و باعث ترافیک نشوند، حتما از رنگ زرد استفاده کنید. آدم ها خودشان با دیدن این رنگ واکنش نشان داده و عبور می کنند. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای زرد:

‏Walmart

‏Pringles

‏Lipton

روانشانسی رنگ سبز در بازاریابی

سبز، رنگ رشد و سرزندگی است و تداعی کننده زندگی جدید است. از لحاظ روانشناسی رنگ سبز با تعادل و هارمونی ذهن، بدن و احساس همراه است و همچنین حس آرامش را ایجاد می کند. سبز تداعی کننده طبیعت، سلامتی، التیام گرفتن و مهربانی است و به بخشنده بودن و سخاوت و همدلی تشویق می کند. اگر نمی دانستید که برای کسب و کارتان از چه رنگی استفاده کنید(در هر جایی و برای هر فعالیتی) شک نکنید و از رنگ سبز استفاده کنید. بنابراین آبی و سبز دو رنگ مطمئن برای استفاده در المان ها و هویت سازمانی شما هستند.

سبز تیره با پول و ثروت و پرستیژ همراه است(رنگ های بکار برده شده در دلار، گواهی بر این ادعاست) در حالی که سبز روشن بیانگر رشد و تازگی است. در دنیای غرب رنگ سبز با پول معنی می شود؛ همانگونه که پول با رنگ سبز.

سبز ترش(که به سبز لیمویی هم معروف است) نشان از عقبه و پتانسیل درونی بالایی است که به شما پیشنهاد داده شده است. به این معنی که ما کاملاً از از پیشنهادی که به شما داده ایم، اطمینان خاطر داریم. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای سبز:

‏Starbucks

‏JOHN DEERE

‏bp

‏android

روانشانسی رنگ بنفش در بازاریابی

بنفش، در یک کلمه، رنگ سلطنتی است.

نشان از قدرت، ثروت و جایگاه حاکم محض دارد(تمام این موارد باید همزمان با هم اتفاق بیفتند؛ ممکن است شخصی بسیار ثروتنمد باشد اما نه از قدرت کافی برخوردار است و نه از جایگاه اجتماعی خاصی بهره مند است)

استفاده از رنگ بنفش در لوگو یا بسته بندی لزوماً به این معنی نیست که ما حتماً باید از خانواده سلطنتی باشیم تا از آن محصول استفاده کنیم. برندینگ یعنی ایجاد ذهنیت؛ ما قصد داریم این ذهنیت را ایجاد کنیم که افراد خاص از محصولات ما استفاده می کنند و برای افراد خاص تولید شده اند. بنابراین اگر شما هم از محصولات خاص ما استفاده کنید، قطعا شخص خاصی به نظر خواهید رسید.

بزرگترین خانواده سلطنتی دنیا در بریتانیا هستند و سلطنت با بریتانیا تعریف می شود. دیوید کامرون، نخست وزیر پیشین انگلستان پیش از استعفاء، در اکثر جلسات داخلی و خارجی و همچنین مذاکرات با قدرت های جهان، با کراوات بنفش خود حاضر می شد. او با این کار قصد داشت قدرت سلطنتی کشورش را به دنیا مخابره کند.

اگر المپیک ۲۰۱۲ لندن را به خاطر داشته باشید، تمام فضای شهر و دور تا دور استادیوم ها و المان های معرفی کننده المپیک ۲۰۱۲ به رنگ بنفش طراحی شده بودند. فقط برای اینکه به تمام دنیا هویت کشورشان را مخابره کنند. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای بنفش:

‏Cadbury

‏FedEx

‏Hallmark

‏LOS ANGELES LAKERS

YAHOO

روانشانسی رنگ صورتی در بازاریابی

صورتی رنگى است که با شفقت و دلسوزی و ترحم، عشق و رمانتیک بودن آمیخته شده است. همچنین رنگی است الهام بخش و گرم، مایه ی آسایش و رنگی است که امید به آینده را پیشنهاد می کند.

صورتی آرامش بخش است و فارغ از هرگونه تهدید.

همانطور که در بالا اشاره شد، نوید بخش آینده است و همواره امید را در دل ها زنده نگه می دارد. از این رو بسیاری از مؤسسات خیریه از رنگ صورتی استفاده می کنند.

(لوگوی مؤسسه خیریه محک را به خاطر بیاورید)

صورتی منعکس کننده ی لطافت، شیرین بودن و دارای انرژی بصری و احساسی است؛ از این رو استفاده از این رنگ برای محصولات، خدمات و وبسایت های مرتبط با خانم ها بسیار مناسب است. صورتی، مناسب ترین رنگ برای برندهای مرتبط با خانم ها می باشد. لوگوی ویکتوریا سیکرت از معروف ترین آن هاست. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

سالن های زیبایی، خدمات آرایشی و بهداشتی، فروشگاه های آبنبات و شکلات از رنگ صورتی استفاده می کنند.

برندهایی با لوگوهای صورتی:

‏VICTORIA SECRET

‏Barbie

‏Baskin Robbins

‏Hello Kitty

‏T…Mobile

روانشانسی رنگ سفید در بازاریابی

در روانشناسی رنگ ها، سفید رنگ آغازی دوباره است. سفید، احساسات را تحریک نمی کند و انسان را تهییج نمی کند.
رنگ سفید این قابلیت را دارد تا راه را برای خلق هر چیز جدیدی که ذهن می تواند تصور کند، باز کند.
در علم بازاریابی مفهومی وجود دارد با عنوان:
‏White Space
یا فضای سفید. فضای سفید زمانی به کار می رود که شما قصد بر هم زدن حواس مخاطب یا جلب کردن توجه او را ندارید! به مخاطب تان اجازه می دهید تا خودش تصمیم بگیرد و همه چیز را بررسی کند. دلیل اینکه شما در جستجوگر تان می نویسید:
‏google.com
و اکثریت فضا را رنگ سفید تشکیل داده و فقط در مرکز تصویر یک کادر کوچک می بینید، به همین خاطر است. به شخص اجازه می دهید تا آزادانه راه های جدید را بدون دخل و تصرفی، خودش آغاز کند. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)
سفید، رنگ صلح(بالا بردن پرچم سفید در تاریخ همواره نشان از صلح داشته است) و دوستی، رنگ تمیزی و خالص بودن است. از این رو اکثر برندهای شوینده و پاک کننده علاوه بر رنگ های دیگری که ممکن است در طراحی هایشان بکار ببرند، رنگ سفید را حتما در لوگو، بسته بندی یا تبلیغات شان استفاده می کنند.
برندهایی با لوگوهای سفید:
‏OralB
‏CloseUP
‏KLEENEX

روانشانسی رنگ مشکی در بازاریابی

مشکی رنگ قدرت، تسلط و نفوذ است.
در بسیاری از موارد می تواند غیر دوستانه، دید از بالا به پایین و بسیار جدی باشد.
در کل مشکی به رنگ قدرت شهرت دارد.
مشکی رنگ مورد علاقه جوانان است و به شدت مورد علاقه کسانی که سعی می کنند جایگاه ویژه ای در بین دوستان و جامعه خود پیدا کنند. زیرا این افراد به دنبال یافتن قدرت و تثبیت کردن جایگاهشان هستند.
مشکی رنگ جاه طلبی محض است.
تلفیق مشکی با قرمز، طلایی و یا نقره ای، تأثیر دراماتیکی را ایجاد می کند و در بسته بندی های مشکی با این ترکیب رنگ ها نشان از ارزشمند بودن و گران بودن و خاص بودن آن دارد.
برای بیزینس های لوکس استفاده از رنگ مشکی بسیار مناسب است و نشان از ظرافت و زیبایی و دقت در تولید آن محصول یا خدمت را دارد. محصولات با کیفیت بالا یا همان
‏High quality professional products
و همچنین کالاهای لوکس و کمپانی های ماشین های گران قیمت، رنگ مشکی را مناسب ترین گزینه برای رساندن پیام برند خود می دانند. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)
برندهایی با لوگوهای مشکی:
‏apple
‏AUDI
‏Blackberry
‏MONT BLANC

روانشانسی رنگ نارنجی در بازاریابی

نارنجی رنگ گرم، پر جنب و جوش و زرق و برق داری است. ترکیبی از انرژی و خوشی و سرگرمی است. رنگی است که آدم ها دوست دارند ریسک کنند و از آن استفاده کنند و حتی برای یک بار هم که شده آن را امتحان کنند. در روانشناسی، رنگ ماجراجویی، خوش بینی، اعتماد به نفس و اجتماعی بودن است.

از نظر روانی رنگی است که باعث ایجاد شور و انگیزه می شود و همانند رنگ قرمز باعث تحریک اشتها می شود و در بسیاری از رستوران ها از رنگ نارنجی استفاده می شود. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

نارنجی رنگ مناسبی برای اتاق ها در هتل ها هستند زیرا این رنگ احساس اجتماعی بودن و خونگرم بودن را تحریک می کند و زمانی که از این رنگ استفاده می کنید، به مشتری این احساس را می دهید که خونگرم هستید و احساس نزدیکی و صمیمیت با وی می کنید. همچنین رنگ مناسبی برای کودکان هست و اگر محصول شما اسباب بازی است و یا با مارکت کودکان سر و کار دارید می توانید از رنگ نارنجی استفاده کنید.

برندهایی با لوگوهای نارنجی:

‏HERMES

‏Fanta

روانشانسی رنگ طلایی در بازاریابی

طلایی رنگ کیفیت، پرستیژ و لوکس بودن است.

وقتی شما از این رنگ در محصولات یا خدمات خود استفاده می کنید، در واقع به مخاطبان این پیام را ارسال می کنید که محصولات و خدمات شما بسیار گران قیمت هستند و هر کسی قابلیت استفاده از این محصولات یا خدمات را ندارد و کاملاً اختصاصی برای گروه خاصی طراحی شده است.

طلایی از اهمیت زمان، انرژی و روح سخن می گوید و رنگ پیروزی است؛ به همین خاطر است که مدال نفرات اول در مسابقات المپیک، مسابقات جهانی و هر و مسابقه دیگری، همیشه طلایی بوده است.

اولین کلمه ای که بعد از شنیدن کلمهGoldدر ذهن تداعی می شود، کلمه لوکس است.

برند هایی با لوگوهای طلایی:

‏ROLEX

‏Lexux

‏Lindt

روانشانسی رنگ نقره ای در بازاریابی

نقره ای نیز رنگی است که با پرستیژ و رفاه همراه است و از مدرن بودن سخن می گوید.

در اکثر برند های جواهر از رنگ نقره ای استفاده می کنند و رنگ نقره ای نیز همانند رنگ طلایی در برندهای ساعت و جواهر نقش مهمی دارد. به همین خاطر در طراحی تبلیغات و بسته بندی ها به وفور این رنگ به چشم می خورد و همانطور که پیش از این اشاره شد، ترکیب آن با رنگ مشکی نشان از ارزشمند بودن و گران بودن آن محصول دارد.

در برخی موارد برای نشان دادن سرعت، از رنگ نقره ای استفاده می کنند. برای همین بسیاری از کمپانی های اتومبیل سازی، از رنگ نقره ای در تبلیغات و یا حتی لوگوهای خود استفاده می کنند. برای رساندن مفهوم سرعت در تکنولوژی و همچنین در زمینه فناوری اطلاعات، رنگ نقره ای بسیار پر کاربرد است. (روانشناسی رنگ ها در بازاریابی)

برندهایی با لوگوهای نقره ای:

‏Mercedes Benz

‏NISSAN

‏TOYOTA

www.ayabs.com

بازسازی برند چیست؟

برندسازی یک فرآیند بسیار پیچیده است که کسب و کارهای موفق همگی آن را به خوبی انجام می دهند. کارآفرینی که امروزه قصد ایجاد یک کسب و کار یا استارت آپ را داشته باشد ولی به مقوله برندسازی توجه کافی نداشته باشد نمی تواند توقع رسیدن به موفقیت را داشته باشد. از این رو باید مقوله برندسازی را یک ضرورت غیر قابل انکار در زمینه کسب و کار دانست. اما مشکل اینجاست که اگر مقوله برندسازی کاملا طبق برنامه و درست هم پیش برود گاهی نتیجه کاملا آن طوری نمی شود که صاحبان و مدیران کسب و کار مورد نظر انتظار آن را داشته اند. بعضی اوقات اتقاقات غیر منتظره ای می تواند ذهنیت مخاطبان را نسبت به برند تغییر دهد. گاهی اصلا نتیجه مثبت است ولی اصلا به اندازه ای که مدیران کسب و کار توقع دارند مثبت نیست. گاهی هم روند کار کاملا به درجا زدن می رسد و یک تغییر هویت برای برند در ذهن مخاطبان ضروری به نظر می رسد. اینجاست که بازسازی برند یا ریبرندینگ یک ضرورت غیر قابل چشم پوشی می شود و حتما باید انجام شود. البته بعضی مدیران کسب و کار به علت صرفه جویی در هزینه ها و همچنین عدم جدی گرفتن مقوله بازسازی برند به شکل ناشیانه ای آن را نادید گرفته و یا به عقب می اندازند. برای این عزیزان ابتدا باید به خوبی تبیین نماییم که ریبرندینگ یا بازسازی برند چیست؟ سپس به مواردی که در آن ها بازسازی برند اجتناب ناپذیر است و نباید فراموش شود اشاره خواهیم نمود تا عزیزانی که با همچین شرایطی روبرو هستند حتما برای برند خود ریبرندینگ را انجام دهد. با ما در ادامه مطلب همراه باشید تا به این پرسش های اساسی در مقوله ریبرندینگ پاسخ دهیم.

تعریف بازسازی برند

در حقیقت بازسازی برند یا ریبرندینگ را تغییری در ظاهر برند می توان تعریف کرد که موجب تغییر ذهنیت و حس و دید مخاطبان نسبت به برند می شود. این تغییر معمولا برای ایجاد یک تمایز ویژه نسبت به رقبای موجود در بازار برای برندها انجام می شود و در صورتی اتقاق می افتد که این تمایز به حد کافی با ظاهر قبلی برند در ذهن مخاطبان شکل نگرفته باشد. در بسیاری مواقع برندهای موفق هم حتی برای رسیدن به اهداف والا تر و گسترش کسب و کار خود به ریبرندینگ یا بازسازی برند دست می زنند. یعنی لزوما نباید برندهایی که در برندسازی خود به بن بست خورده اند دست به بازسازی برند بزنند. بلکه برندهایی که جاه طلبی های بزرگی در سر دارند و قصد گسترش کسب و کار خود را دارند و می خواهند از وضع موجود خود که بسیار خوب است، به مراتب شرایط بهتری را تجربه کنند نیز به بازسازی برند دست می زنند. این تغییر می تواند در لوگو، رنگ، بسته بندی ها، دکوراسیون دفاتر و فروشگاه ها، شکل تبلیغات، وب سایت و نحوه بازاریابی برند نمایان شود و در حقیقت شکل و شمایل جدیدی به برند بدهد. برندسازی همان طور که پیش تر ذکر شد یک پروسه پیچیده است و نباید آن را سهل انگاشت. بلکه پروسه ای است که پس از شروع باید مدیریت شود، بنابراین بعد از تعیین استراتژی های لازم و ورود به بازار همواره باید تحقیقات مجدد در مورد وضعیت آن صورت گیرد و بشدت مورد پایش قرار گیرد تا بتوان جایگاه آن را محکم نمود. به منظور بازسازی نام تجاری ابتدا باید بر اساس تحقیقات به این نتیجه رسید که چه زمانی برای انجام این کار مناسب است تا اولا هزینه های زیاد به کسب و کار به صورت بیهوده تحمیل نشود و همچنین برای انجام این کار دیر هم نشود و برند مدت زیادی بیهوده درجا نزند و یا به افت نیفتد. سپس اهداف خود برای برندتان را با توجه به وضعیت کنونی و اینکه در آینده چگونه خواهید بود مشخص کنید. بر اساس این اهداف، فهرستی از نیازهای خود را فراهم نموده و در نهایت به یک متخصص در زمینه بازسازی مجدد نام تجاری مراجعه کنید تا فرآیند ریبرندینگ را با موفقیت انجام دهید.

شرایطی که در آن ها بازسازی برند یا ریبرندینگ ضروری می باشد

همان طور که پیش تر ذکر کردیم برخی مواقع برندسازی موجود یا به بن بست خورده و در جا می زند یا اینکه رشد بیشتری مد نظر است که با شرایط موجود امکان پذیر نیست و نیاز به یک تغییراتی در برند وجود دارد. این مواقع است که باید حتما به بازسازی برند پرداخت. فاکتورهای بسیاری وجود دارند که با توجه به آن ها باید برندسازی مجدد را انجام داد. بنابراین فقط زمانی که سازمان با رکود مالی مواجهه می شود ملزم به انجام این کار نخواهد بود بلکه مدیران همواره باید در مورد برند و وضعیت آن در بازار تحقیقات گسترده انجام دهند تا در صورت لزوم نسبت به بازسازی نام تجاری یا برند خود اقدام کنند. در واقع قبل از ایجاد بحران باید به دنبال راهکارهای جدید بود و قدم بعدی در روند کسب و کار را پیش بینی کرد. در حقیقت باید علاج واقعه را قبل از وقوع انجام دهند تا کسب و کار با بحران جدی مواجه نشود. در این بخش قصد داریم که چند مورد از شرایطی که در آن ها ریبرندینگ یا بازسازی برند حتما صورت گیرد و یک ضرورت غیر قابل چشم پوشی محسوب می گردد را ذکر نماییم.

هدف گذاری برای جذب مخاطبان جدید

گاهی برندها موفق هستند و مشتریان و مخاطبان خود را دارند. اما مثلا می خواهند تولیدات جدیدی ارائه دهند و وارد بازارهای جدیدی شوند و به این جهت مخاطبان جدیدی را نیز باید هدف قرار دهند. مثلا یک برند که مواد شستشوی لباس را تولید می کرده اگر شامپو بچه هم تولید کند، باید مخاطبان جدیدی را نیز هدف بگیرد. از این رو برندسازی را باید حول محور جامعه هدف جدید نیز دنبال کند و برای جذب این گونه افراد نیز برنامه ریزی اساسی نماید. از این رو در چنین شرایطی ریبرندینگ یا بازسازی برند یک ضرورت است که باید مطابق و منطبق بر نیازها و خواسته های جامعه هدف مخاطبان جدید نیز باشد.

البته ممکن است که کلا محصولات یک شرکت عوض شود و از یک زمینه کاری به زمینه کاری دیگری وارد شود. در چنین شرایطی باید نیازهای جامعه هدف قبلی به طور کلی کنار گذاشته شده و فقط به خواسته ها و نیازهای جامعه هدف خریداران بالقوه محصولات جدید شرکت توجه گردد. در این صورت ریبرندینگ به صورت یک تغییر خیلی اساسی باید اعمال شود تا برند برای مخاطبان جدید جذابیت کافی را پیدا کند.

برند به مخاطبان مورد نظر دست پیدا نکرده

وقتی که برند از ابتدا برای جذب یک سری افراد و یک دسته از افراد که جامعه هدف مخاطبان بالقوه هستند برنامه ریزی کرده و به اهداف خود یعنی جذب این دسته افراد دست پیدا نکند حتما باید در برندسازی تجدید نظر شود. زیرا این نوع برندسازی قطعا شکست خورده و ادامه آن تلف کردن وقت  و انرژی و سرمایه کسب و کار می باشد. به همین جهت باید در پیامی که به مخاطبان فرستاده می شود تجدید نظر اساسی شود تا بتواند برای مخاطبان هدف جذابیت کافی را پیدا کند.

عدم دستیابی به اعتبار کافی میان مخاطبان

وقتی برند محصولات خوبی ارائه نکند و خدمات پس از فروش مناسبی نداشته باشد به طور معمول با نارضایتی مشتریان روبرو می شود. در چنین شرایطی اعتبار مناسبی میان مشتریان و مخاطبان خود دارا نمی باشد. اما اگر مسئولان شرکت با فکر درست کیفیت محصولات را بالا ببرند و خدمات پس از فروش را نیز ارتقا دهند به راحتی نمی توانند تصویر قبلی برند را در ذهن مخاطبان عوض کنند. از این رو لازم است که حتما تصویر ظاهری برند را نیز به همراه شعار برند دچار تغییر کنند تا کلا حس یک برند جدید و با کیفیت را در ذهن مخاطبان ایجاد کنند. پیام های تبلیغاتی برند نیز در چنین شرایطی باید به کلی عوض شود و حس آن شرایط نامناسب قبلی برند را به مخاطبان منتقل نکند. به همین چهت باید روی ویژگی بسیار خوب جدیدی که برند در خود ایجاد کرده حتما در فرآیند بازسازی برند در چنین شرایطی بسیار تاکید شود.

عدم به یاد ماندنی بودن برند

بسیاری برندها هستند سال هاست شرایط مناسبی در فروش محصولات خود ندارند و اصلا هم برندشان به خوبی شناخته شده نیست. به همین جهت این برندها یا درجا می زنند یا افت می کنند. چنین برندهایی نباید هرگز در انجام بازسازی برند تردید کنند. تا زمانی که یک برند به خوبی در میان مخاطبان به ویژه جامعه هدف خریداران بالقوه شناخته نشود نمی توان هرگز توقع موفقیت تجاری آن برند را داشت.

www.ayabs.com

چهار عصر برندینگ

نمی توان دیگر تصور کرد که کسب و کاری در دنیای پر رقابت امروزی بتواند بدون توجه به اصول بازاریابی و مدیریت کسب و کار به موفقیت خاصی دست یافته و حتی خود را پایدار نگه دارد. از این رو توجه به مباحث مدیریت کسب و کار و اصول بازار، یکی از حیاتی ترین موارد برای صاحبان کسب و کارها می باشد. یکی از مهم ترین و اصلی ترین این موارد را می توان مبحث برندینگ دانست که شاید تا یک دهه پیش حداقل در کشور ما چندان جدی گرفته نمی شد. اما امروزه دیگر با در نظر گرفتن شرایط بازار، کسب و کارها لزوم توجه به این مقوله حیاتی را به درستی درک کرده و حتی روی آن سرمایه گذاری مناسبی نیز انجام می دهند. همان طور که عنوان گردید، برندینگ یک مبحث بسیار مهم در کسب و کار است که شاید تا چند دهه قبل در سایر نقاط دنیا و حتی کشورهای پیشرفته هم اینقدر جدی گرفته نمی شد. اما در طول زمان با در نظر گرفتن شرایط و دگرگونی هایی که در بازار پدید آمد، شناخت از اهمیت و لزوم توجه به برندینگ بسیار بالا رفت. خود مقوله برندینگ نیز در طول زمان دستخوش تغییراتی شد و خود را با شرایط بازار در زمان خود وفق و تطبیق داده و تاریخچه ای نه چندان طولانی و در عین حال دارای روندی دارای تغییر و به سوی تکامل می باشد. در این مطلب قصد داریم به چهار عصر برندینگ اشاره نماییم.

معرفی مفهوم برندینگ

پیش از پرداختن به چهار عصر برندینگ لازم است ابتدا به اختصار به معرفی مفهوم برندینگ بپردازیم. برندینگ یا برندسازی یک مجموعه فعالیت را شامل می شود که موجب ایجاد آگاهی از برند و تقویت جایگاه برند در ذهن مخاطبین می شود و به طور خلاصه می توان گفت مجموعه کارهایی است که یک برند را در ذهن مردم ماندگار می کند. در بازار پر رقابت امروز اینکه یک برند بتواند خود را در دل و ذهن مخاطبان ماندگار کند، یک ارزش بسیار اساسی به شمار می رود. زیرا وقتی مخاطبین به یک برن توجه خاص داشته و در سطوح بالاتر اعتماد و علاقه پیدا می کنند، هم خود همواره در هنگام انتخاب بین محصولات متنوع مشابه، محصول برند مورد نظر را بدون هیچ تردیدی بر می گزینند و هم به دیگران هم خرید از محصولات آن برند را توصیه می کنند.

برخی اشتباها برندینگ را اینقدر محدود می بینند که آن را به طراحی یک لوگو برای برند منحصر می دانند. البته طراحی لوگو هم بخشی کوچک از فرآیند برندینگ محسوب می شود، اما تمام آن نیست. برندینگ از عناصر زیادی تشکیل می شود که هدف آن ها در نهایت بازاریابی برای محصولات برند است. در حقیقت با برندینگ، محصولات و خدمات یک کسب و کار به خوبی در بازار پر رقابت از رقبای خود متمایز شده و مشخص می شوند. به طور کلی می توان گفت که برندینگ چیزی بسیار بیش تر از ساخت یک نام یا لوگوی زیبا برای محصولات یک کسب و کار به شمار می رود. (چهار عصر برندینگ)

به عبارت بهتر برندینگ مسیری است که به واسطه آن مشتریان، محصولات و خدمات یک شرکت را درک و تجربه می کنند و به خوبی در ذهن آنان نقش می بندد. در حقیقت برندینگ ایجاد تمایزی منحصر بفرد است که برای مدیران سازمان اهمیت زیادی دارد و هدف آن ایجاد یک هویت مناسب از محصولات و خدمات کسب و کار یا سازمان در ذهن و دل مخاطبین است که اعتماد آن ها در اثر این فعالیت در طول زمان به مقدار بیشتری به برند جذب شده و کم کم علاقه آن ها نیز به سمت برند جذب شود و کم کم آن ها به مشتریان وفادار برند تبدیل شوند. باید در نظر داشت که برخورداری از یک برند قدرتمند سبب می شود هزینه های یک شرکت به واسطه جلوگیری از سرمایه گذاری های نامناسب و بی هدف به شکل محسوسی کاهش پیدا کنند. اگر برندی موفق شود مشتریان وفادار خود را پیدا کند، می تواند در بازار پایدار مانده و حتی همواره رو به رشد قدم بردارد. در واقع روال به این صورت است که سودآوری به سبب جذب مشتریانی وفادار به طرز چشم گیری افزایش پیدا می کند و از همه مهم تر، برند یک شرکت تبدیل به دارایی نامشهودی برای شرکت می شود که ارزش آن می تواند بیش از مجموع ارزش تمامی دارایی های فیزیکی آن شرکت باشد. امروزه در اکثر کشورهای پیشرفته دنیا صاحبان برندها برای گرفتن وام، از ارزش نام تجاری خود به عنوان وثیقه بانکی استفاده می کنند، نه املاک و مستغلاتشان. زیرا ارزش برندها امروزه در اکثر اقتصادهای پویا در سراسر دنیا به خوبی درک می شود. در کشور ما نیز خوشبختانه سال های اخیر به خوبی توجه به ارزش برندها بالا رفته و به همین علت هم اکثر کسب و کارها تلاش می کنند برای ایجاد یک برند تجاری موفق از کارشناسان برندینگ استفاده کنند تا از پایه کار را اصولی پیش ببرند.

به عبارت بهتر می توان گفت که برند برای مصرف کنندگانی که با آن در ارتباط هستند تجربه و تصویری ماندگار از یک محصول و یا خدمت است که در صورتی که این تجربه مناسب و دلچسب باشد، تصویر ماندگار مثبتی که در ذهن مخاطب حک می شود، می تواند وی را به یک مشتری وفادار برای برند تبدیل کند. مشتری وفادار برای برند، خریدهای بعدی خود را نیز از محصولات همان برند انجام می دهد. همچنین وی در صحبت های روزانه خود با دیگران قطعا استفاده از محصولات و خدمات آن برند را به آنان نیز توصیه کرده و در واقع نقش یک بازاریاب بدون دستمزد را برای برند ایفا می کند. در ضمن باید در نظر داشت چون وی در کسب و کار فوق ذینفع نیست وقتی از برند فوق به آشنایان خود توصیه کند بیشتر تاثیر گذار خواهد بود و مانند یک آگهی تبلیغاتی سفارشی عمل نخواهد کرد. برندسازی زمانی صورت می گیرد که بازاریابی روی محصول یا خدمت صورت گیرد و افراد بیشتری آن را بشناسند. اگر در میان شرکت های متنوع محصول و یا خدمت ارائه شده توسط کسب و کار شما شناسایی شود، این بدین معناست که به یک برند تبدیل شده اید و در ذهن مردم جای گرفته ‌اید و فرآیند جایگاه یابی برند که از اصلی ترین مراحل برندسازی است را به خوبی طی کرده اید. حال پس از توضیحات پایه ای، به چهار عصر برندینگ اشاره می نماییم.

عصر هویت در برندینگ

در این دوره از سیر تکامل برندینگ، این پدیده به عنوان نشانه مالکیت، کیفیت و اعتماد شناخته شد و کم کم نماد هویت نیز قلمداد شد که این دوره با اتمام جنگ جهانی دوم مقارن بوده است. پس از جنگ جهانی بازارها از محصولات اشباع شدند و کسب و کارها نیاز به متمایز جلوه کردن را حس کردند و شرکت ها کم کم به تبلیغات رادیویی و تلویزبونی روی آوردند. در ادامه این عصر در دهه 70 و 80 میلادی شرکت ها به ارتباط با مشتری و ارائه پیشنهادات خوب برای آنان توجه بیشتری کردند.

عصر ارزش در برندینگ

در سال 1988 میلادی برای بار نخست ارزیابی برندها صورت گرفت و شرکت ها از آن زمان، برند را به عنوان دارایی خود در نظر گرفتند و به عمکرد مالی آنان کمک شایانی شد. برندهایی با داشتن مشتریان وفادار بیشتر قطعا ارزش برند بالاتری را نسب به رقبای خود دارا می باشند. به همین جهت برندها به فکر ایجاد مزیت های رقابتی برای جذب و حفظ مشتریان افتادند. اینجا بود که کسب و کارها به این نتیجه رسیدند که باید روی بازاریابی خود به عنوان یک سرمایه گذاری بلند مدت فکر کنند.

عصر تجربه در برندینگ

پس از اینکه برندها به عنوان یک دارایی به حساب آمدند، بحث تجربه ای که کاربران و مشتریان با هر برند داشته اند ارزش خود را به خوبی نمایان می کند. هر چه تجربه استفاده از کالا یا خدمات یک برند بهتر باشد، مشتری بیشتر به برند علاقه مند شده و دیگران را نیز به استفاده از آن توصیه و تشویق می کند. در این دوره فناوری اطلاعات و ارتباطات به ایجاد شفافیت کمک شایانی کرده و شبکه های اجتماعی نیز به یاری کاربران آمده اند تا بتوانند تجربیات خوب افراد از یک برند را با دیگران به اشتراک بگذارند.

عصر شما در برندینگ

در این عصر بیش از عصر تجربه می توان رد پای تکنولوژی و فناوری ارتباطات و اطلاعات را دید و همزمان با تغییرات سبک زندگی انسان در اثر همین امکانات و پیشرفت های مدرن، هر فردی می تواند به یک برند شخصی تبدیل شود. در واقع این شرایط که به واسطه اینترنت و شبکه های اجتماعی پیش آمده فرصت را به افراد می دهد تا به تحقق ارزش های شخصی و همچنین ارزش های کسب و کارها بپردازند.

www.ayabs.com

برند یا نام تجاری چیست؟

امروزه در هر صنفی رقابت بسیار شدیدی بین کسب و کارهای فعال وجود دارد و مرتب هم کسب و کارهای جدیدی پا به عرصه رقابت می گذارند که باعث می شود حجم بازار به بخش های بیشتری تقسیم شده و سهم کمتری برای هر یک از کسب و کارهای موجود باقی بماند. اما در همین بازار پر رقابت هم محصولات و خدماتی که نامشان به خوبی در میان مردم شناخته شده و مردم به آن نام ها اعتماد و علاقه و وفاداری پیدا کرده اند، شانس بیشتری برای موفقیت در عرصه رقابت دارند. برای اکثر ما پیش آمده که وقتی به خرید از یک فروشگاه بزرگ اقدام می کنیم، فرضا برای لوازم شوینده دنبال محصول یک شرکت خاص با یک نام تجاری خاص بگردیم، برای لبنیات دنبال محصولات با یک نام تجاری و برای شکلات دنبال یک نام تجاری دیگر. این بدین معناست که فرآیند برندینگ یا برندسازی آن شرکت برای نام تجاری خود به حدی موفق بوده که محصولات آن در ذهن ما حک شده و در میان محصولات متنوعی که مشابه محصولات آن هستند، فقط دنبال کالاهایی می گردیم که دارای آن نام تجاری باشند. (برند یا نام تجاری چیست؟)

یک برندسازی موفق نه تنها نام تجاری را در دل و ذهن مشتریان و مخاطبان حک می کند، بلکه باعث می شود در درجات بالاتر، مشتریان به برند علاقه مند شده و به آن وفادار گردند و مشتری وفادار یک برند خود می تواند بازاریاب بی دستمزد آن برند گردد. دلیل این موضوع این است که فردی که از کالا یا خدمات برندی استفاده کرده و نهایت رضایت را داشته و حتی برای خرید های بعدی خود به محصولات برندهای دیگر فکر هم نمی کند در مراوده با دیگران و در گفتگوهای روزانه خود استفاده از کالا یا خدمات برند فوق را به آنان هم پیشنهاد می کند. این بازاریابی بسیار به نفع صاحبان آن کسب و کار است. زیرا اولا برای آن هزینه ای پرداخت نمی کنند. دوما چون مبلغ برند یکی از اعضای تیم آن کسب و کار نیست و کسی که منفعتی در آن گروه تجاری ندارد استفاده از کالاها و خدمات آن را به دیگران توصیه می کند، بازاریابی بسیار موثرتری را شکل می دهد و افراد بیشتری می توانند به توصیه های وی در استفاده از کالا یا خدمات با آن نام تجاری گوش فرا دهند و اعتماد کنند. لازم است ابتدا به این قضیه بپردازیم که اصلا برند یا نام تجاری چیست؟ سپس به مقولات مرتبط با آن نیز اشاره خواهیم نمود.

تعریف برند یا نام تجاری

در تعریف برند یا نام تجاری باید ذکر کنیم که طرح، نماد، کلمه یا عبارت یا هر مورد دیگری که به عنوان یک ویژگی مشخص کننده برای خدمات یا محصولاتی که توسط یک کسب و کار ارائه می شود، می باشد. برند یا نام تجاری کمک کند که به وسیله آن خدمات و محصولات ارائه شده توسط آن کسب و کار به راحتی از سایر خدمات یا کالاهای مشابه در بازار متمایز شوند.

در حقیقت هدف از ایجاد برند این است که با این ویژگی های مشخص کننده کالا و خدمات یک کسب و کار، ذهن مخاطبان بازار هدف را اشغال نمود. وقتی یک برند به خوبی معرفی شده باشد و فرآیند برندسازی آن درست صورت گرفته باشد حتی با دیدن رنگ مشخصه آن در ذهن مخاطبان تصویری از کالاها یا خدمات ارائه شده تحت نام آن برند تداعی می گردد.

سال ها در میان مردم برند یا نام تجاری را مارک می گفتند و برخی افراد حس تعصب و مالکیت نیز نسبت به برند محبوب خود پیدا می کردند. به عنوان مثال سال ها قبل رقابت اصلی در بازار لوازم الکترونیک میان دو شرکت ژاپنی سونی و پاناسونیک بود و برخی افراد طرفدار محصولاتی تحت نام تجاری یا مارک سونی و برخی دیگر علاقه مند محصولاتی تحت نام تجاری یا مارک پاناسونیک بودند. این افراد اینقدر برآیند برندسازی این دو شرکت رویشان خوب موثر واقع شده بوده است که تبدیل به مشتریان وفادار برند مورد نظر شده بودند. در حقیقت این افراد نه تنها در صورتی که خودشان هر وقت وسیله الکترونیک می خواستند از برند محبوب خود خرید می کردند بلکه به دیگران، دوستان و اشنایان هم خرید محصولات شرکت یا برند محبوب خود را توصیه می کرده اند.

امروزه مقوله برندسازی با چند دهه قبل و حتی چند سال قبل هم بسیار فرق کرده و همه روزه اهمیت آن بیشتر هم می شود. امروزه موارد مختلفی چون کیفیت محصولات و خدمات، سرویس دهی پس از فروش و احترام به حقوق مشتریان بخشی از فرآیند برندسازی به شمار می رود که همین موضوع موجب می شود برندها بیشتر بتوانند به جذب مشتریان وفادار موفق شوند. هر برندی که مشتریان وفادار بیشتری جذب کند قطعا می تواند سوددهی بیشتری نیز داشته و ارزش بالاتری نیز پیدا کند. همه ساله ارزشمندترین برندهای دنیا معرفی می شوند. به عنوان مثال در سال 2014 میلادی ارزشمندترین برندهای دنیا اپل با 117 میلیارد دلار، گوگل با 107 میلیارد دلار، آی بی ام با 76 میلیارد دلار، مایکروسافت با 71 میلیارد دلار و کوکاکولا با 65 میلیارد دلار بوده اند. در رده های بعدی این لیست نیز شرکت های جنرال الکتریک، مک دونالد، سامسونگ، آمازون . تویوتا قرار گرفته بودند.

چگونه نام تجاری انتخاب کنیم؟

نام تجاری یا برند برای یک مجموعه اقتصادی بسیار مهم و حیاتی است و تمامی کسب و کارها سعی می کنند نام تجاری مناسبی را برای محولات خود برگزینند که بتوانند سالها روی بازاریابی آن نام تجاری سرمایه گذاری کرده و سود به دست آورند. به همین علت انتخاب نام تجاری مناسب برای محصولات و خدمات یک کسب و کار، از الزامات اساسی به شمار می رود. در این بخش از مقاله به نکاتی ضروری که در هنگام انتخاب نام تجاری باید در نظر گرفته شود اشاره می کنیم:

  1. راحتی در تلفظ نام تجاری:

برخی از نام های تجاری هستند که تلفظشان برای مخاطبان راحت نیست. مثال بارز این موارد Porsche است که برخی آن را پورش می خوانند و برخی دیگر پورشه. در حالی که در زبان آلمانی این برند پورشا تلفظ می شود. این تازه یکی از ساده ترین این موارد بود. بسیاری از نام های تجاری هستند که شاید بتوان به 10 نوع مختلف آن ها را تلفظ کرد. از این نظر این موارد نمی توانند برای قرار دادن روی محصولات و خدمات یک کسب و کار استفاده کرده و نتیجه مطلوب گرفت.

امروزه که بازاریابی آنلاین بسیار مورد توجه است باید نام تجاری طوری انتخاب شود که وقتی به عنوان مثال کاربری آن را در گوگل به زبان فارسی بخواهد سرچ کند مشکلی پدیدار نشود. یعنی نوشتار فارسی آن با نوشتار انگلیسی تطابق معناداری داشته باشد. کلمات کلیدی سایت و همچنین هشتگ های شبکه های اجتماعی نیز باید به درستی با آن هماهنگی داشته باشند.

  1. کوتاه و مختصر بودن نام تجاری:

برخی ترجیح می دهند یک نام که به خوبی کل ویژگی های کالا یا خدمات ارائه شده در کسب و کارشان را نتشریح می کند به عنوان برند برگزینند. این گونه اسم ها معمولا مانند “ایرشا عدس منیر” ترکیب هایی طولانی هستند و یا کلا در یاد مخاطب نمی مانند یا اینکه ترتیب کلمات قرار گرفته در عبارت در ذهن مخاطب درست قرار نمی گیرد. (برند یا نام تجاری چیست؟)

  1. منحصر به فرد بودن نام تجاری تا حد ممکن:

اگر یک برند جدید را بر اساس نامی که که قبلا شرکت های بزرگ از آن استفاده کرده اند قرار دهید، نمیتوان توقع داشت که در حقیقت در بازار گم نشوید. زیرا هم در نتاییج موتورهای جستجو اولویتی با آن نام تجاری به شما داده نخواهد شد و هم اینکه مخاطبان در ذهنشان آن نام تجاری برای محصولات یک شرکت قدیمی تر ثبت شده و شما نمی توانید با آن نام غیر یکتا جایی در ذهن آنان بیابید. اما اگر هرچقدر فکر کردید باز هم نامی کاملا یکتا نتوانستید بیابید، لاز است که از میان نام های تجاری شناخته شده نامی را برگزینید که محصولات آن برند مشهور فعلی در زمینه تخصصی کسب و کار شما نباشد.

  1. رسمی بودن:

بسیار مهم است که نام تجاری طوری انتخاب شود که بسیار رسمی و با پرستیژ باشد. شاید حرف های محاوره ای خاصی را در میان جمع دوستان خود می زنید و مورد استقبال هم قرار می گیرید. اما گفتن همین حرف ها در جمع دیگران بسیار برای شما بد بوده و شما را فردی بی نزاکت معرفی می نماید. از این رو لازم است سعی شود اسمی رسمی که تا مدت ها بتواند برای محصولات کسب و کار شما پرستیژ بالایی خلق کند را به عنوان نام تجاری برگزینید. هرگز از اسم هایی که به نوعی شوخی محسوب می شوند استفاده نکنید. زیرا شاید تا مدت کوتاهی توجه جلب کنند، اما در نهایت پرستیژ کسب و کار را پایین می آورند. 

www.ayabs.com

اصول ریبرندینگ

مقوله برندسازی برای کسب و کارهای امروزی دیگر یک مورد اختیاری نیست و بازار پر رقابت امروزی با هیچ کسب و کاری شوخی ندارد. در حقیقت وقتی یک کسب و کار بدون آشنایی با تکنیک های برندسازی وارد بازار می شود، خود را بی سلاح در برابر رقبای تا دندان مسلح خود قرار داده است و شانس بسیار اندکی برای موفقیت دارد. به طور کلی برندینگ یا برندسازی فرآیندی است که به نام تجاری یک کسب و کار هویت می بخشد و در دل و ذهن مشتریان بالقوه و بالفعل در بازار، یک دیدگاه نسبت به آن نام تجاری می سازد. این فرآیند را برخی افراد و صاحبان کسب و کارها موردی ساده و پیش پا افتاده می بینند که دقیقا همین ساده انگاری می تواند موجب شکست کسب و کار آنان باشد. از این رو بسیار لازم است که با مفاهیم مهم در زمینه برندینگ از جمله موضوع ریبرندینگ نیز آشنایی کافی داشته باشند. بحث ریبرندینگ در بسیاری مواقع از ملزومات حفظ و نجات کسب و کار به شمار می رود و اجتناب ناپذیر است. پس باید از پیش در مورد آن اطلاعات کافی داشت تا در زمانی که کسب و کار به آن نیاز پیدا کرد با رعایت اصول ریبرندینگ، این مهم صورت پذیرد. (اصول ریبرندینگ)

بحث های مربوط به برندینگ کاملا تخصصی هستند و در شرایط امروزی نمی توان اصلا آن ها را سهل شمرد. متاسفانه برخی افراد و به ویژه صاحبان کسب و کارها اصلا این موضوع را جدی و تخصصی نمی پندارند و فکر می کنند خودشان با خواندن یکی دو مقاله در اینترنت قادر هستند که فرآیند برندسازی را برای کسب و کار خود به خوبی و با نتیجه موفق انجام دهند. اما به واقع این گونه نیست و اکثر آنان به شکست بزرگی بر می خورند. آن گاه به سوی یک کارشناس برندسازی و کسب و کار می روند و از وی برای اینکه بازسازی برند آن ها را بر اساس اصول ریبرندینگ انجام دهد، کمک می خواهند.

مقوله برندسازی در حقیقت فرآیندی پیچیده برای ایجاد تمایزی منحصر بفرد برای یک برند، نسبت به سایر رقبا در بازار است که برای مشتریان، کارکنان و مدیران سازمان ها و کسب و کارها اهمیت زیادی دارد و بعضا هزینه های بسیار زیادی نیز روی آن انجام می دهند. داشتن یک برند قدرتمند سبب می شود هزینه های یک شرکت به واسطه جلوگیری از سرمایه گذاری های نامناسب و بی هدف به طور کاملا محسوسی کاهش پیدا کنند. در حقیقت می توان گفت که هزینه مناسب روی برندسازی می تواند یک سرمایه گذاری هدفمند باشد.

یک برندسازی موفق می تواند برند را دارای مشتریانی وفادار کند که سودآوری زیادی برای برند ایجاد می کند. این موضوع موجب می شود که خود این افراد اینقدر حس خوبی به برند مورد نظر پیدا کنند که در صورتی که در جمع کسی در مورد نیاز به کالا یا خدماتی صحبت کرد، بی درنگ از تجربه خوب خود در استفاده از کالا یا خدمات برند مورد نظر سخن به میان آورند و استفاده از آن را برای داشتن تجربه ای مناسب و رضایت بخش به دوستان و آشنایان خود هم توصیه نمایند. به همین دلیلی است که لازم است فرآیند برندسازی به صورت اصولی و تحت نظر متخصصین امر صورت گیرد تا به چنین نتیجه ای در نهایت برسد. در حقیقت مشتریان وفادار خود به بازاریابان بدون دستمزد برای برند تبدیل می شوند. اما بازاریابی این افراد برای برند بسیار تاثیر گذار تر از بازاریابی خود پرسنل برند و سازمان است. زیرا اگر کارکنان یک برند آن را به دیگران توصیه کنند، قطعا یک تبلیغ حساب می شود، چون آنان در فروش کالا و خدمات ذینفع هستند. اما اگر فردی که خود در برند مورد نظر نقشی ندارد و ذینفع نیست استفاده از کالا یا خدمات یک برند را به دیگران توصیه کند، می تواند بسیار تاثیر گذارتر باشد. پس برای داشتن مشتریان وفادار، اگر برندینگ موفقی تاکنون نداشته اید باید به فکر بازسازی برند خود یا ریبرندینگ باشید.

 

تعریف ریبرندینگ یا بازسازی برند

در حقیقت برای بیان دقیق تعریف ریبرندینگ باید ذکر شود که ریبرندینگ یا بازسازی برند، ایجاد تغییرات عمدتا ظاهری در برند است که باعث تغییر در حس مخاطبان نسبت به برند شود. در حقیقت زمانی که برند به اندازه کافی به اهداف خود نزدیک نشده و همچنین روند مناسبی هم ندارد می توان از ریبرندینگ استفاده نمود. بسیاری از برندها پس از ریبرندینگ هم سعی کرده اند تفاوت با گذشته خود را برجسته کنند و هم اینکه سعی دارند وجه تمایز با رقبای خود در بازار را بیشتر در معرض توجه مخاطبان قرار دهند. البته باز هم باید ذکر کرد که اصول ریبرندینگ بسیار پیچیده و تخصصی است و حتما باید این کار با مشاوره گرفتن از کارشناسان کسب و کار صورت گیرد وگرنه می تواند برای کسب و کار مورد نظر بسیار ویرانگر شود.

در فرآیند ریبرندینگ معمولا هزینه های زیادی به کسب و کار تحمیل می شود که به همین جهت است که حتما تصمیم برای ریبرندینگ بر اساس اصول و به ویژه در صورت نیاز واقعی به این کار اتخاذ گردد. معمولا باز تعریف کردن لوگو، درج لوگوی جدید روی بسته بندی ها و حتی تغییر در نوع بسته بندی، تغییر در وب سایت برند، تغییر در روش های بازاریابی و شیوه های تبلیغاتی و حتی سبک تبلیغات، تغییر در دکوراسیون دفتر و نمایندگی ها و بسیاری موارد دیگر هزینه های فرآیند ریبرندینگ را شامل می شوند که مجموعا می تواند رقم قابل توجهی باشد. اگر کسب و کاری برند خود را با شرایط خوبی در میان مخاطبان جا انداخته و نیازی به ریبرندینگ ندارد، انجام چنین هزینه هایی به دور از عقل و درایت می تواند قلمداد شود.

کسب و کاری که سال هاست راه اندازی شده برای اینکه تصویر سازمانی و محصولاتش به نظر مردم مدرن و یا دارای کیفیت بسیار بهتر از گذشته و مطابق با نیازهای روز مردم بیایند و بتواند مشتریان مدرن و به روز را نیز جذب کند به برندسازی مجدد روی می ‌آورد و نمونه های بسیار موفقی از این موضوع در سال های اخیر در دنیا و حتی در کشور عزیز خودمان مشاهده شده است. همچنین سازمانی که به خاطر محصولات یا خدمات یا حتی رفتار کارکنانش تصویری منفی در میان مخاطبان پیداکرده، بسیار مناسب است که برندسازی مجدد انجام دهد. علاوه بر این برخی شرکت ‌ها نیز جهت ایجاد تمایز نسبت به رقبا یا پس از ادغام شرکت با سایرین یا پس از اتمام ورشکستگی این کار را انجام می ‌دهند تا با تصویر بهتری در ذهن مخاطبان و با حس مثبتی که ایجاد می کنند به بازار بازگردند و بتوانند سهم مناسب تری از بازار را به خود اختصاص دهند. این کار مسئولیت واحد بازاریابی سازمان یا کسب و کار است که تغییراتی را که مدیران در حین برندسازی مجدد ایجاد کرده‌ اند را آزمایش کرده و بازخورد مشتریان، کارکنان و گروه‌ های دیگر نسبت به آن ها را گرفته و گزارش نماید. این گام به سازمان اجازه می ‌دهد تا لوگو و خط نوشتاری محصول جدید را قبل از راه ‌اندازی با برند جدید، تنظیم کند.

 

چه مواقعی ریبرندینگ لازم است؟

همان طور که پیش تر ذکر شد حتما لازم است که ریبرندینگ زمانی انجام گیرد که به آن نیاز واقعی وجود داشته باشد. اما دقیقا چه مواقعی ریبرندینگ لازم است؟ در ادامه به مواردی اشاره می کنیم که در صورت وجود آن ها حتما باید ریبرندینگ صورت گیرد.

– وقتی برند با مخاطبان ارتباط احساسی برقرار نکرده: در حقیقت، هدف از برندسازی نشاندن تصویری دلخواه از برند در ذهن مخاطبان به عنوان یک هویت برای برند است. اگر مخاطبان حس ارتباط با برند را در خود نبینند، قطعا برند در برندسازی، شکست خورده است و بازاریابی بدون بازسازی برند نمی تواند به نتیجه مورد نظر برسد. به همین جهت است که باید در چنین مواقعی حتما ریبرندینگ صورت گیرد.

– وقتی برند منحصر به فرد نیست: در برخی مواقع دیده می شود که برند به علت عدم منحصر به فرد بودن در ذهن مخاطبان جایی پیدا نکرده است. در حقیقت در چنین موردی برند پیامی برای مخاطبین خود نتوانسته ارائه کند که برای حل مشکلشان خدمات برند مورد نظر تنها راه چاره است. پس چاره ای جز بازسازی برند وجود ندارد و باید در فرآیند بازسازی سعی شود روی احساس مخاطبان و جلب احساسات آن ها تمرکز صورت گیرد.

– وقتی برند به یادماندنی نباشد: وقتی برندی در جامعه شناخته شده ولی برجسته نباشد، رقبا  برتری خاصی بر آن در ذهن مخاطبان می یابند و باید بازسازی برند با تجدید پیام برند صورت گیرد به طوری که این بار بتوان برند را رقابت پذیرتر به مخاطبان معرفی نمود.

– وقتی برند قصد دارد مخاطبان جدیدی را هدف بگیرد: گاهی برندها سعی می کنند بازار خود را گسترش دهند یا حتی اصلا جامعه هدف مخاطبان خود را بر اساس مطالعاتی عوض کنند. در چنین مواردی لازم است که بر اساس اصول ریبرندینگ، بازسازی برند برای آنان صورت گیرد.

www.ayabs.com